- کیهان سال ۸۲ :نامهای که شما خدمت حضرت امام نوشتیدنقش موثری را در زمینه جلوگیری از ادامه انحراف انقلاب ایفاء کردولی هنوز هم که به نوع نگارش متن آن می نگریم نمی توانیم تصور درستی براحوال شما در زمان نوشتن این نامه پیدا کنیم واقعا چطوراین نامه را نوشتید؟
بصیرت برای آیت الله هاشمی یک لوح تقدیریا یک لقب و یک شعار کلامی نیست یک آموزه نیم قرنی آنهم در مکتب و محضر استادی همچون امام راحل (ره ) است.
استاد این مکتب با الهام از آموزه های مکتب اهل بیت (ع) چنان بر این شاگرد خاص اصول تشخیص می آموزد تا سالیان متمادی در کنارخویش به دور از تملق وریا همچون مشاوری امین و حاذق به بیان دیدگاههای خویش بپردازد.دیدگاههایی که با اشتراک کامل در کلیات و آمیخته با عواطف عمیق متقابل حتی تا آستانه نقد هم در مواردی معدود پیش رفت و عجب آنکه نه تنها موجب گسست مودت نشد بلکه بر ژرفای آن نیز افزود. یکی از مهم ترین فرازهای این مهم در سال ۵۹ متبلور شد و هاشمی نامه ای را درست در اوج قدرت و نفوذ بنی صدر در ارکان نظام و صدا و سیما نوشت که نیک می دانست که باید با چه مخاطراتی و هجوم هایی روبرو شود. نامه ای که وقتی نوشته شد برخی دوستان انقلاب را نیز در دفاع از بنی صدر وادار کرد تا برهاشمی بتازند ولی عجب آنکه بعدها با روشن شدن حقایق هاشمی نه بر خود مدال بصیرت و نه بر دیگران حکم بی بصیرتی روا نکرد چرا که از دیدگاه او هر زخم زبانی یک یار انقلاب را دور و هر کلام منصفانه ای یک یار به انقلاب می افزاید . به همین بهانه نگاهی دوباره به نظر کیهان نسبت به نامه سال ۵۹ هاشمی می اندازیم با طرح یک سوال کوتاه : که اگر کیهانی امروزدر سال ۵۹ هم در کیهان بود با مشاهده نامه هاشمی به محضر امام درباره بصیرت هاشمی چه می نوشت؟ آیا فریاد کو سلام نامه سر می داد و یا قدرت درک محتوای آن و عمق رابطه امام و هاشمی را پیدا می کرد ؟ پاسخ آن چندان دور از ذهن نیست، هر چند که ۲۳ سال بعد از شدت بصیرت هاشمی در آن ایام اظهار شگفتی کند!
* کیهان: درباره جمعبندی شما از وقایع مقطع اول انقلاب (پیروزی انقلاب تا حاکمیت یکپارچه خط امام) میخواهیم در ضمن جمعبندی نکاتی را که تا بحال در جایی نگفتهاید، بفرمایید. ممکن است در خصوص این دوره نکاتی در ذهن شما باشد که لازم میدانید پس از ۲۵ سال با مردم در میان بگذارید. چه کارهایی میشد کرد و غفلت شد؟ چه کارهایی بود که میتوانستیم نکنیم و انجام دادیم؟
* هاشمی: خیلی چیزهاست که الان گفتن آنها را مصلحت نمیدانم نگفتهای که فعلاً باید بگویم، ندارم اگر کسی به صورت موردی مطلبی را بپرسد و یادم بیاید میگویماما جمعبندی من این است که وقتی به مقطع انتخابات ریاست جمهوری میرسیم، به نظر میرسید جریانهای دست اندرکار در تلاش بودند که نیروهای خط امام را ازمیدان بیرون کنند. نیروهای خوب لیبرال هم حداقل به این فکر میکردند که نگذارند حزب جمهوری اسلامی و دوستان شهید بهشتی بر مسند امور باشند. برای خودشان حالت انحصاری میخواستند. نتیجه این شد که نامزد ما را در انتخابات ریاست جمهوری کنار گذاشتند. واقعاً بنیصدر ظرفیت نداشت که از موقعیت پیش آمده استفاده درستی بکند"چون ما تصمیم گرفته بودیم با بنی صدرکار کنیم. بالاخره رئیس جمهور شده بود.نمونههایی داریم که چقدر کار میکردیم تا بین ما دعوا نشود ولی بنیصدر در درجه اول با امام اختلاف نظرهای زیادی داشت. تا حدودی ظاهر را حفظ میکرد ولی در فکرش خیلی از کارهای امام را قبول نداشت. این مسایل کمکم در گفتهها و نوشتههایش بروز کرد. عمده اعتراضات ما به بنی صدر هم بر سر این مسایل بود. اینکه به حزب جمهوری یا به افرادی از ما چیزهایی بگوید، برای ما مهم نبود. مسئله اصلی ما این بود که بنی صدر نظام را به طرف دیگری میبرد و برای این هدف برنامهریزی دارد. این مسایل را با امام مطرح میکردیم و انتظار داشتیم امام در این مسایل به ما اعتماد کنند. شاید امام فکر میکردند میتوانند بنی صدر را اصلاح کنند، به ما میگفتند شما سعی کنید با او کار کنید. امام مدتی روی این مسئله کار کردند. دنبال این بودند که نگذارند مسئله به اینجا برسد. در عمل، ما در میدان درگیر بودیم و امام این درگیری را نداشتند و عمده کار عملی ایشان در حد پیغام دادن به بنی صدر بود که مثلاً منافقین و اعضای جبهه ملی در اطراف شما نباشند و مصدق را اینقدر بزرگ نکن و سعی کن اسلام، محور کار باشد. حرفهای امام به بنیصدر مبنایی بود. حتماً چیزهایی هم بود که به ما نمیگفتند. دلشان نمیخواست درگیریهای ما را تیز کنند و به ما حربه بدهند. نمونههایی بود که گاهی احمدآقا به ما میگفتند و من هم کمابیش در خاطرات خودم آوردهام که خیلی مختصر است. کمکم بنیصدر خودش را نشان داد و امام هم قانع شدند. این برای ما خیلی مهم بود. دوستانی که از ما جدا میشدند، برای ما آنقدر اهمیت نداشتند. می توانستیم این عده را برگردانیم. قانع کردن امام برای ما مهم بود که خودشان به تدریج قانع شدند. متن میثاقها را دیدند و اظهارات بنیصدر را شنیدند. دستور دادهبودند منافقین از اطرافش بروند که قبول نکردهبود. دستور دادهبود مصدق را این قدر بزرگ نکن که قبول نکرده بود. به علاوه گاهی به محتوای اسلامی حرفهای ما اعتراض میکرد. بعضی از دوستان که به خطرات بنیصدر واقف شده بودند. هر چند از ما جدا شده بودند، ولی خیلی زود برگشتند و ما در انتخابات مجلس پیروز شدیم. بعد از پیروزی ما در مجلس تضاد واقعی نمایان شد که عمدتاً خدمت امام می گفتیم. از همان لحظه اول در مجلس تضادهایی نمایان شد که غیر قابل حل بنظر میآمد. بنیصدر بعد از تشکیل مجلس توطئه عجیب و غریبی کرده بود. میخواست قبل از دولت منبعث از مجلس یک دولت موقت تشکیل دهد و به تصویب امام برساند تا به وسیله آن دولت بتواند از تصمیمات مجلس جلوگیری کند. نامهای به امام نوشته بود و امام هم موافقت کرده بودند. چند روز به رسمی شدن مجلس مانده بود. فکر میکنم اوایل خرداد بود. من، شهید رجایی، آیتالله خامنهای و دیگران نشستیم و جلسه گرفتیم که منظور از این کار چیست؟ دولت شورای انقلاب داشت کار میکرد و چند روزی هم به رسمیت مجلس بیشتر نمانده بود. تازه بنیصدر رئیس شورای انقلاب بود. گفتیم: چه نیازی به دولت جدید است؟ به امام گفتیم این خطرناک است. تا بخواهند تشکیل دهند، دوره آنها تمام میشود. میخواهند چه کار کنند؟ مجلس هم عصبانی شدهبود. نمایندگان اعتراضات شدیدی کرده بودند. امام پذیرفتند. این یکی از مواردی است که گفتم امام ضمن قاطعیت، حق پذیر بودند. امضاء دادهبودند، ولی امضای خود را پس گرفتند. به این طریق اولین توطئه بنیصدر خنثی شد. بعد به مجلس رسیدیم. فکر میکرد مجلس باید در اختیار او باشد. منطقش این بود که ۱۱ میلیون رای دارد و مجلسیها رأی کمتری دارند. آرای فردی نمایندگان را در حوزههای انتخابیهشان حساب می کرد. مجموعه را حساب نمیکرد. با این مغالطه می گفت مجلس باید تابع من باشد.
* کیهان : آن نامهای را که شما خدمت حضرت امام نوشتهاید و بعضی از وقایع را شرح دادهاید در واقع به نوعی از امام برای حل مساله انقلاب استمداد میکنید. من بخشهایی از این نامه را میخوانم. شما خطاب به حضرت امام مینویسید: «آیا بی خط بودن و آسایش طلبی را میپسندید؟ آیا رواست که به خاطر اجرای نظرات جنابعالی، ما درگیر و متهم باشیم و جنابعالی در مقابل اینها موضع بیطرف بگیرید؟ البته اگر مصلحت میدانید که مقام رهبری در همین موضع باشد و سربازان، خیر و شر جریانات را تحمل کنند، ما از جان و دل حاضر به پذیرش هستیم. ولی لااقل به خود ما بگویید.» چون ظاهراً حضرت امام آن موقع فقط از تریبون صحبت میکردند و پیام و اطلاعیه میدادند و گویا شما هم دچار ابهام و تحیر بودید. «آیا روا است که همه دوستان ما به اضافه اکثریت مدرسین و دیگران در یک طرف و شخص آقای بنیصدر در یک طرف باشند و جنابعالی موضع بیطرف داشته باشید؟ مردم چه فکر خواهند کرد؟ بعداً تاریخ چگونه قضاوت خواهد کرد؟» بعد در جایی دیگر مینویسید: بسیاری از مردم هم متحیر هستند که چرا امام قاطع و صریح در این مسایل سرنوشتساز صراحت ندارند.» در ادامه مینویسید:« واقعاً و حقاً ما انتظار داریم در مقام رهبری و مرجع تقلید اگر تعدیلی در شیوه حرکت ما لازم میدانید، صراحتاً بفرمایید که مطیع هستیم. ما انتظار نداریم که نصایح ذووجوهی از رسانههای جمعی بشنویم. احضار کنید و امر بفرمایید.» تلقی ما این است که این نامه نقش بسیار موثری داشته است.




منبع متن مصاحبه: بی پرده با هاشمی رفسنجانی – کارنامه ربع قرن عملکرد جمهوری اسلامی / چاٍپ اول و آخر کیهان
نظرات شما عزیزان: